سامی یوسف،سوپر استار مسلمان
سامي يوسف مي گويد:«فوق العاده بود.»سامي موقر و صميمي ست اما آثار بي خوابي و خستگي كاملا در او آشكار است.«واقعا حيرت انگيز بود.قبل از اين براي جمعيت هاي زياد برنامه اجرا كرده بودم.مثلا در استاديوم كلن جلوي 13 هزار نفر و در استانبول براي جمعيتي 200 هزار نفره خوانده ام.مساله تعداد بالاي جمعيت حاضر در كنسرت نيست.استاديوم ويمبلي بسيار نمادين است.»به نظر مي رسد او در اين قسمت از سخنانش مي خواهد به ما بگويد كه به دليل آن كه در نهايت توانسته است در وطن خود و در لندن شهري كه در آن بزرگ شده است كنسرت اجرا كند،اين اجرا را نمادين مي داند.اما او چنين منظوري ندارد.«اين كنسرت نمادي بود از روحيه و حال و هواي واقعي مردم بريتانيا كه بخشي از آن را نيز مسلمانان اين كشور تشكيل مي دهند.»
اگر از مسلمانان بريتانيا نباشيد يا در منطقه خاورميانه و احتمالا كشور بوسني و هرزگوين زندگي نكنيد احتمالا اسم سامي يوسف را نيز تا بحال نشنيده ايد.اما او به حق مي تواند ادعا كند كه مشهورترين مسلمان بريتانيايي در جهان است.بيش از 3 ميليون نسخه از آلبوم هاي سامي يوسف تاكنون فروخته شده است گرچه به گفته خود او«اگر قاچاق موسيقي را هم حساب كنيم امار و ارقام ميليون ها بيشتر از اين خواهد بود،چرا كه در كشورهاي اسلامي قانون كپي رايت كاملا بي معناست.»
اعضاي گروه سامي يوسف انتظار داشتند تنها 50 هزار نفر در كنسرت او در استانبول شركت كنند اما با ديدن جمعيت 200 هزار نفري تماشاگران كاملا حيرت زده شده بودند. زماني كه هواپيماي سامي يوسف در كشورهاي خاورميانه فرود مي آيد استقبال بسيار باشكوهي از او بعمل مي آيد و پس از برگزاري كنفرانس هاي مطبوعاتي اجباري با حضور حدود 50 خبرنگار،امكان خروج فرودگاه را پيدا مي كند.(اغلب نگهبانان امنيتي اجازه مي دهند بدون عبور از بازرسي هاي امنيتي فرودگاه را ترك كند چرا كه اورا مي شناسند.)
يك پياده روي 10 دقيقه اي در خياباني در شهر قاهره كه بخشي از سال را در آن ساكن است،گاه دو ساعت طول مي كشد چون هميشه تعداد زيادي از مردم هستند كه مي خواهند با او صحبت كنند يا با او دست بدهند.
اكثر تعريف و تمجيدهايي كه در نامه هاي دريافتي ديده مي شود و يا از سوي كساني كه هنگام مصاحبه او،بعنوان مثال با شبكه الجزيره در قالب سوال ابراز مي شود،با تشكر و سپاسگزاري آميخته است.درواقع به نظر مي رسد سوژه ها و پيوند ميان سنت و تجدد در مواجهه با اين سوژه هاست كه باعث شده است يوسف در دل مخاطبان خود راه يابد.
در نتيجه بعنوان نمونه مي توان به آخرين آهنگ پرطرفدار او با نام «حسبي ربي» اشاره كرد،آهنگي كه در خيابان هاي سراسر كشورهاي جهان اسلام از قاهره تا دمشق بگوش مي رسد.اين آهنگ با لحني شاد چنين شروع مي شود:
« خداوند قادرمطلق است. خدايا من را راهنمايي کن و از من محافظت بفرما. با بخشندگي و عشق خودت.»
در ويدئوي اين آهنگ سامي يوسف در حالي كه كت و شلوار به تن دارد در حال قدم زدن در خياباني در لندن است.يوسف در اتوبوس صندلي خود را به پيرزني مي دهد.بعد از آن هنگامي كه زبان ترانه ها به هندي تغيير مي كند،سامي يوسف را در حال گردش در اطراف تاج محل مي بينيم.
«امت من» كه عنوان دومين آلبوم او از آن انتخاب شده است( امت به معناي ملت و در اين آهنگ به معناي ملت مومن است.) فراخواني است براي تحسين و ستايش توجه به شرافت و عزت انساني:
«بیایید دوباره دور هم جمع شویم. بار دیگر افتخار ورزیم. قسم می خورم که با ایمان راسخ در قلبهایمان/ ما می توانیم به شکوه گذشته بازگردیم.»
سامي يوسف از اظهار نظر صريح در مورد سياست و خواندن در مورد ايدز،واقعه بسلان (آیا او اجازه کشتن کودکان بیگناه را داده است ؟ اوه نه) و حق زنان مسلمان براي استفاده از روسري بعنوان حجاب ابايي ندارد.اثار يوسف از ظرافت خاصي برخوردار نيستند يا خصلت شاعرانه ويژه اي ندارند،اما در عوض مبارزه جويانه هستند و به شرايط كنوني جهان مي پردازند:
«هربار.تو از دموكراسي حرف مي زني/اما تو آزادي مرا مي دزدي»
برخي چنين اظهار مي كنند كه بخش عمده شهرت سامي يوسف ريشه در نوعي احساس نزديكي و آشنايي دارد كه جوانان مسلمان نسبت به او دارند چرا كه بالاخره كسي را پيدا كرده اند كه مي توانند بعنوان الگو به آن نگاه كنند،او را درك مي كنند و او هم درباره موقعيت و شرايط خود آنان با آنها صحبت مي كند.
البته سامي يوسف خود با اين اظهار نظر مخالف است.چون چنين باوري مهارت هاي او را كم اهميت جلوه مي دهد. دليلي كه او ذكر مي كند كاملا قابل درك است:«شايد اينطور باشد اما بايد تاييد كنم كه بارها هنگام اجراي كنسرت هايم مردم بسياري را جذب اجرايم كرده ام كه شايد در ظاهر چندان مسلمان بحساب نيايند.دليل اقبال مردم مذهب نيست.طرفدارانم من را بخاطر مذهب دوست ندارند.بعلاوه دومين آلبوم من چندان مذهبي نيست.حاميان من يا انطور كه شما مي گوييد طرفدارانم من را يك نشيد يا در واقع يك شخصيت مذهبي نمي دانند.به هيچ وجه چنين ديدگاهي نسبت به من ندارند. در كشورهاي عربي از من بعنوان هنرمندي بين المللي ياد مي شود.دليل آن هم اين است كه آن ها من را بخاطر اين كه خودم شخصا ساز مي نوازم،آهنگ ترانه هايم را مي سازم و آهنگ هايم را تنظيم مي كنم مي ستايند.من هم همه تلاش خود را مي كنم تا آنها موسيقي من را بپسندند.»
قبول،اما به نظر مي رسد چيز ديگري هم جز ستايش و قدرداني صرف درميان باشد.آيا اينطور نيست؟ «فكر كنم بتوان در اين قسمت به همان احساس نزديكي و اشنايي كه قبلا به آن اشاره شد استناد كرد اما باز هم با صراحت كامل فكر مي كنم كه اگر بخواهيم بطور خلاصه دليل اين همه اقبال را ذكر كنيم،مي توان گفت علت اصلي،كيفيت آثار من، موسيقي و هنر است.چرا كه در پايان هرچيز ديگر از بين مي رود.تنها اين سه مورد هستند كه باقي مي مانند.زماني كه به آذربايجان كه كشوري در حرف،اسلامي ست ولي در ظاهر چندان اسلامي به نظر نمي رسد رفتم،10 هزار نفر براي تماشاي كنسرتم به استاديوم آمدند تنها 4 نفر از آنان حجاب داشتند.نقاب است كه مرا به وحشت مي اندازد.» آيا در عربستان سعودي اجرا داشته ايد؟ «بله» كمي مكث مي كند و سپس با حالتي كنايه آميز ادامه مي دهد «تجربه بسيار جالبي بود.بهرحال آنان هم با آهنگ هاي من آشنا بودند و همه آنها را مي خواندند.»
سامي يوسف تاكيد مي كند كه حس نزديكي و همذات پنداري مي توانند در دوجهت كاملا مخالف عمل كنند.اگر تنها يك چيز باشد كه يوسف دوست داشته باشد نماد آن بحساب آيد،آن چيز اعتدال،مدارا و مبارزه با بنيادگرايي ست.«شهرهاي مكه و مدينه از نظر مسلمانان مقدس هستند.اما اين مساله در مورد عربستان سعودي صادق نيست. اين كشور مشكلات و مسايل خاص خود را دارد كه بايد انها را حل كند.عربستان سعودي نماينده مسلمانان نيست.»نظر او در مورد «ابوحمزه»هاي جهان {القاعده} اين است كه در واقع آنها بودند كه باعث برگزاري شكوهمند كنسرت او در ويمبلي و تبديل آن به واقعه اي نمادين شدند:«فقط براي يك لحظه اين كنسرت را با شرايط مسلمانان در بريتانيا مقايسه كنيد.فكر مي كنم ديگر زمان آن فرا رسيده بود كه چنين كنسرتي برايشان اجرا شود. «ابوحمزه»،ابوفلان و ابو بهمان نماينده مسلمانان نيستند.با صراحت مي گويم آنها مي توانند به همان جايي كه از آن آمده اند برگردند.خيلي جدي مي گويم آنها واقعا نماينده ما نيستند.ديگر حالم از ديدن چهره هاي كريه آنان بد مي شود و از دستشان خسته شده ام.آنها واقعا كريه و شوه هستند.واقعا از آن مرد قلاب به دست مي ترسم. منظورم اين است كه اصلا او كيست؟به ندرت با افرادي مثل او برخورد داشته ام.آنان را فقط مي توان در رسانه ها ديد و واقعا هم باعث ترسم مي شوند.»
سامي يوسف به همين اندازه مسلماناني را نيز كه در سر ديگر طيف قرار دارند و او انان را فرصت طلب مي داند مورد شماتت و سرزنش قرار مي دهد. او در مورد«ايان هرسي علي» نويسنده هلندي چنين مي گويد:«هدف حملات او جريان بنيادگرايي نيست بلكه او اسلام را هدف حملات خود قرار داده است. چنين افرادي يا اين كارها پول درمي آورند و براي خود كاخ و عمارت مي سازند.واقعا ناراحت كننده است. جهاني هم كه در آن زندگي مي كنيم به شنيدن چنين داستان هايي علاقه دارد.به نظر من آنچه اكنون به آن نياز داريم انسان هايي هستند که همه چيز را به حالت درست و طبيعي خود بازگردانند و به همه اعلام كنند مارا نگاه كنيد.مترسيد.آرام باشيد. هدف من هم همين است.»
يوسف از پدر و مادري آذري در تهران متولد شد.زماني كه او سه سال داشت به بريتانيا آمدند و او در غرب لندن بزرگ شد.(والدين او اكنون در استاك پورت،جايي كه سامي يوسف و همسرش هم گاه در آنجا اقامت دارند،زندگي مي كند.) «نكته همين جاست.» دوباره با لحني هيجان زده ادامه مي دهد:«زماني كه مدرسه مي رفتم در مدرسه بچه هايي بودند با اسم هاي مختلف.مثلا جنت،جك،احمد،محمد،ديپش و منيندر.يا هم هيچ مشكلي نداشتيم.اما الان با اين جملات مواجهيم كه:.اي اون يك مسلمونه،اون مسيحيه، اون يهوديه.....!منظورم را درك مي كنيد؟لندن اين چنين نيست.حداقل آن لندني كه من در آن بزرگ شدم اينگونه نبود و اين واقعا باعث ايجاد وحشت مي شود! نمي خوام شاهد چنين وضعيتي باشم.»
اكثر دوستان او انگليسي هاي سفيدپوست طبقه متوسط جامعه هستند.حتي هنگامي كه سامي يوسف در 16 سالگي دوران معنوي عميقي را مي گذراند و از نظر اعتقادات اسلامي ايماني راسخ تر پيدا مي كرد به گفته خود او از طرف دوستان هم سن و سال خود به هيچ وجه تحت فشار قرار نداشت.او در اين دوران به هيچ وجه اين احساس را پيدا نكرد كه ديگران او را در انزوا قرار مي دهند،فقط به اين دليل كه مثلا آنها درست برخلاف او در آن سن و سال اولين تجربه هاي خود از نوشيدن مشروبات الكلي را پشت سر مي گذاشتند.
بناربر استدلال سامي يوسف اگر چنين انتظاري داشته باشيم در حق آنها مرتكب ظلم شده ايم:«بهرحال آنها هم انسان هاي خوبي بودند.آدم هاي بدي نبودند.رفتار زشت و زننده اي نداشتند.»
او آموختن موسيقي را با پدرش كه معلم موسيقي بود اغاز كرد و تبديل به دانش آموزي همه فن حريف شدوبدين معنا كه «از ميان سازهاي غربي پيانو و ويولن مي نوازد و از ميان سازهاي شرقي تقريبا مي تواند همه سازهاي ايراني شامل سنتور،تار،سه تار و دف را بنوازد.سازهاي عربي از جمله تبلا،دوف و البته سازهاي تركي را هم بلد است .»
او مي گويد:«زماني معتاد شبكه راديويي موسيقي كلاسيك كه روي موج اف ام پخش مي شد،بودم.هر روز از ساعت 14 تا 16 به آن گوش مي دادم وهر شب آن را در اتاقم روشن مي گذاشتم.اين نوع موسيقي كمي غمگين كننده است اما از موسيقي كلاسيك خوشم مي آيد.»البته او از ابتدا هميشه مي دانست كه آينده اش در حوزه موسيقي خواهد بود اما خود فكر مي كرد در زمينه تنظيم آهنگ و آهنگسازي فعاليت خود را ادامه خواهد داد و نه خواندن.حتي تا زماني كه پدرش روزي صداي او را هنگام زمزمه كردن شعر در حمام شنيد و به او پيشنهاد كرد روی صدايش بيشتر كار كند،نمي دانست كه مي تواند بخواند.
او در اكادمي سلطنتي بعنوان دانشجوي آهنگسازي پذيرفته شد،اما زياد در آنجا نماند. «آنجا را ترك كردم.» چرا؟ با خنده مي گويد:«واقعا داريد كاري مي كنيد احساس راحتي نداشته باشم.در اين مصاحبه به نوعي شاهد عنصر بازجويي هستيم.»بعدها مدير برنامه هاي سامي يوسف مي گويد كه او با سبكي ديگر از مصاحبه خو گرفته است.مصاحبه اي كه پر از تعريف و تمجيد باشد،طرفداراني كه تقريبا همگي مي خواهند از او امضا بگيرند يا اقوام خود را همراه آورده اند تا سامي يوسف را ببينند.
سامي چنين ادامه مي دهد:«قدري رفتارشان متكبرانه بود.تا حدودي احساس خوبي نداشتم.من هم در پاره اي از اوقات مشكلات شخصي داشتم.شخصي بودند،پس چيزي در اين مورد نپرسيد.»
سعي خود را مي كنم ،اما توضيحات بيشتري نمي دهد.خب چرا آنجا را احساس خوبي نداشتيد؟«فكر مي كنم در آن دوران عده اي از افراد بالاي طبقه متوسط كه سفيد پوست نيز بودند موسيقي كلاسيك را متعلق به خود مي دانستند.درحالي كه در واقع موسيقي كلاسيك موسيقي مردم دوره موزارت و بتهوون بود.مثلا رفتن به اپرا در آن زمان مانند رفتن به سينما در زمان حاضر بود.احساس راحتي نمي كردم اما فكر مي كنم دليل اصلي اين باشد كه... اصلا نمي خواستم آنجا باشم.»
اولين آلبوم او كاملا تصادفي منتشر شد و تهيه آن بر عهده خودش بود.انگيزه او از انتشار اين آلبوم نيازهاي شخصي به خواندن آهنگ هايي در حمد و ستايش خداوند بود.هيچ كس نيز به اندازه خود او با شنيدن آنكه در هفته اول همه نسخه هاي اين آلبوم به فروش رسيده است،شگفت زده نشد.از آن زمان بود كه به شهرت رسيد.اين شهرت نوعي حس عدم آرامش و آسايش با خود به همراه آورد.يوسف تنها به صرف آنكه مي خواند مورد انتقاد ساير مسلمانان قرار گرفته است.(به علت جو غالب در جهان اسلام در مورد آواز خواندن)يكي از علت هايي كه ساير مسلمانان او را مورد انتقاد قرار داده اند،شهرت اوست. چيزي كه البته تاحدودي باعث ناراحتي او نيز شده است.همانطور كه يكي از مخاطبان در يوتيوب اشاره مي كند «كنسرت ويمبلي هم خوب بود و هم بد.بد به اين خاطر كه همه دخترها وقتي كه او وارد صحنه شد شروع به جيغ زدن كردندوانگار چون از او خوششان مي آيد بايد با جيغ كشيدن احساس خود را نشان بدهند. اما جو كنسرت عالي بود.»
سامي يوسف بسرعت خود را از افرادي چون رابي ويليامز متمايز مي كند(گرچه بايد گفت كه چندان به رقابت با افرادي چون او براي كسب جايزه بي علاقه نيست: «من يك هنرمندم.دريافت جايزه گرمي يا جايزه شبكه ام تي وي هم برايم مهم است.» او مي گويد:«يكي از دلايلي كه علاقه اي نداشتم به ستاره پاپ تبديل شوم اتفاقاتي بود كه بعد از كنسرت ها مي افتاد. پدرم از همان دوران كودكي متوجه چيزي درون من شد و من را بخوبي تعليم داد.اصلا نمي خواستم وارد صنعت موسيقي پاپ شوم.از آن مي ترسيدم.مي دانستم اين صنعت چه مي تواند بكند و نمي خواستم درگير آن شوم. واقعا افتخار مي كنم كه به اين جايگاه بزرگ دست پيدا كرده ام.»
اما آنچه تا اين حد او را قدرتمند ساخته است همين جايگاه او بعنوان يك ستاره موسيقي پاپ است، گرچه ممكن است خود اين استدلال را قبول نداشته باشد.سامي يوسف اميدوار است با همكاري هنرمندي كه نامي از او برده نشده است و با هدف جمع آوري كمك هاي مالي براي مردم دارفور آهنگي را ضبط و روانه بازار كند.در سال جديد سامي يوسف به همراه گروه Awakening (بيداري)،گروهي كه ضبط موسيقي او را برعهده دارند، بنيادي را به نام كاوش در اسلام پايه ريزي خواهند كرد.هدف اين بنياد از بين بردن سوء تفاهم ها و كليشه هاي رايجي ست كه در برنامه هاي رسانه اي داخلي پيرامون اسلام وجود دارد.بعنوان مثال اين بنياد با كمك موسسه you Gov نظر سنجي هايي را با هدف پي بردن به 5 سوء تفاهم رايج درباره اسلام اجرا و سپس سعي خواهد كرد كه به نوعي آنها را حل و فصل كند. شريف بنا يكي از بنيانگذاران بنياد Awakening مي گويد: «مابا اين سوء تفاهم ها و مفاهيم غلط مانند كالاهايي كه خوشنام نيستند برخورد مي كنيم و پس از اصلاح آنها را به بازار مي فرستيم.ما نمي خواهيم لزوما همه مردم به اسلام رو بياورند.فقط مي خواهيم كه از آن ترسي نداشته باشند.» شعار اين بنياد «نبديل شدن به صداي غالب در شناساندن اسلام» است و نيت و هدفش قبولاندن اين پيام است كه مسلمانان هم مانند بقيه مردم انسان هايي معمولي هستند.
يوسف داشت خود را آماده مي كرد تا عكاس از او عكس بگيرد كه ناگهان من را صدا كرد تا موضوعي را كاملا روشن سازد:«مي داني؟من انسانها را دوست دارم.واقعا به آنها عشق مي وزرم.ممكن است اين حرفم كمي لوس واحساساتي به نظر برسد،اما من واقعا آنها را دوست دارم.من همه انسان ها را فارغ از اين كه از چه نژادي هستند يا چه پيشينه و سابقه اي داند،دوست دارم.زماني كه مردم در خود حس تنفر را برمي انگيزد واقعا ناراحت مي شوم.حال فرقي نمي كند مسلمان باشند يا مسيحي.»
ديگر زمان رفتن سامي يوسف رسيده است.بايد با عجله اينجا را ترك كند تا به موقع به هواپيمايي به مقصد قاهره برسد.در پايان مي گويد:«رحمت خدا شامل حالتان باد.»